سه‌شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۵:۰۷
۰ نفر

همشهری دو - مرجان همایونی: گچ را کنار تخته سیاه می‌گذارد و به سمت پسرک می‌رود؛ گونه‌های پسرک آفتاب سوخته است.

با دست خالی هم می‌توان کاری کرد

 دست‌هايش را مي‌گيرد و آرام كلمات را بيان مي‌كند. پسرك با سختي كلمات را از پشت لب بيرون مي‌دهد. پسرك با هر كلمه‌اي كه مي‌گويد، شبيه جنگجوي فاتحي لبخندي مي‌زند و به چشم‌هاي خانم معلم نگاه مي‌كند تا عكس‌العمل او را ببيند و معلم از اينكه دانش‌آموزش توانسته كلمات را بيان كند از ته دل شاد مي‌شود. روز اولي كه او را ديد همه مي‌گفتند گنگ است و از صحبت كردن او نااميد شده بودند. اما حالا با گذشت چند‌ماه كار، پسرك مي‌توانست كلمات را بيان كند و يكتا پناهپور، ايمان داشت كه به‌زودي او تمام كلمات را بيان مي‌كند. با خودش گفت چطور دلشان مي‌آمد اجازه دهند كه كودكي تا آخر عمر حرف نزند. بعد ياد حرف‌هاي مادر پسرك افتاد؛ «برايمان فرقي ندارد، او بزرگ مي‌شود و چوپاني‌اش را مي‌كند.» اما حالا او بزرگ مي‌شود و مي‌تواند با استعداد فوق‌العاده‌اي كه دارد براي خودش كسي شود.

سال 92بود كه خانم معلم به‌خاطر ادامه تحصيل در دوره دكتري رشته زبانشناسي در دانشگاه سيستان و بلوچستان به زاهدان رفت. فاصله زياد خانه‌اش در شيراز تا زاهدان باعث شد تا انتقالي بگيرد و از آموزش و پرورش شيراز راهي زاهدان شود. روزي كه يكتا وارد زاهدان شد، هرگز تصورش را هم نمي‌كرد افراد زيادي را از فقر نجات دهد. او براي تحصيل و تدريس دوساله آمده بود اما كودكاني كه سر كلاس درسش حاضر شدند، باور او را عوض كردند. مي‌گويد:«ديدن بچه‌ها سر كلاس درسي كه از گرسنگي، ناي ياد گرفتن نداشتند، غم را به دلم مي‌انداخت. ديدن كفش‌هاي پاي دانش‌آموزانم كه تنها يك كف پلاستيكي بود كه با كش به پا وصل مي‌شد، ديدن دانش‌آموزاني كه سرشار از استعداد بودند اما فقر اجازه‌اي براي شكوفايي استعدادهايشان نمي‌داد، قلبم را به درد مي‌آورد». مي‌گويد: «در نخستين روزهايي كه به زاهدان آمده بودم، يك روز پيرمردي به من گفت: دخترم مشخص است كه غريبه‌اي، دستش را روي سينه‌اش گذاشت و ادامه داد اگر مي‌خواهي خدارو ببيني، خدا در دل‌هاي شكسته است! حرف پيرمرد دلم را لرزاند. او راست مي‌گفت خدا در چشم‌هاي كودكان محتاج بود».

  • لقمه‌هاي‌كوچك

روزي كه پايش را سر كلاس درس گذاشت، از ديدن رنگ‌هاي پريده و صورت‌هاي مهتابي دانش‌آموزانش وحشت كرد. با خود گفت خدايا اين بچه‌ها چطور مي‌توانند با اين همه ناتواني روي پاهايشان بايستند. نبايد دست روي دست مي‌گذاشت. درست بود كه با حقوق معلمي كار خاصي نمي‌توانست انجام دهد اما بايد كاري مي‌كرد و زندگي آنها را متحول مي‌ساخت نخستين كاري كه بايد انجام مي‌داد نجات دانش‌آموزانش از گرسنگي بود. لقمه‌هاي كوچكي را درست مي‌كرد و داخل كيفش مي‌گذاشت، قبل از اينكه به آنها ياد دهد، بابا آب داد، لقمه‌هاي نان و پنير را به دستشان داد تا بچه‌هايش قدرت تكرار اين كلمات و نوشتن آنها را داشته باشند.

  • كمك‌هاي سريالي خيرين

يكتا مي‌گويد: از حقوقي كه داشتم كم و بيش به بچه‌ها كمك مي‌كردم يا خانواده‌هاي نيازمند را به مراكز خيريه معرفي مي‌كردم اما اين كارها كفاف مشكلات آنها را نمي‌داد. تا اينكه با روزنامه همشهري و بخش سبقت مجاز آن آشنا شدم. انتشار ماجراي زندگي دانش‌آموزان در اين صفحات باعث شد كه كمك‌هاي زيادي به آنها شود. خداوند در رحمتش را به روي آنها باز كرده بود. با كمك مردم و حقوق خودم توانستيم، هزينه 7عمل جراحي گوش، بيني، چشم، لب و كام مسعود را پرداخت كنيم و براي او شناسنامه بگيريم. مسعود همان پسري بود كه به‌خاطر معلوليتش زماني كه به دنيا مي‌آيد، پدرش از مادرش مي‌خواهد او را سر راه بگذارد و در نهايت پدرش آنها را ترك مي‌كند. كمك به مسعود به همين جا ختم نمي‌شود، خانم معلم توانست كرايه يك‌سال منزل استيجاري براي خانواده مسعود را بدهد، كلي لوازم خانه و پوشاك و لوازم‌التحرير و مواد غذايي براي يك‌سال آنها تهيه كند. حتي مادر و برادرش را به دكتر ببرد و هزينه‌هاي درمان آنها را نيز پرداخت كند.

هيراد يكي ديگر از دانش‌آموزان يكتا بود؛ همان پسري كه چشمش نابينا بود و مادرش دوست داشت كه چشم‌هايش را به پسرش بدهد. با كمك‌هاي خيرين و تلاش‌هاي يكتا، هيراد به دكتر رفت و تحت درمان قرار گرفت و كلي وسايل خانه براي خانواده پرجمعيت او خريداري شد.

يكتا مي‌گويد: به خانواده‌اي كه 4بچه معلول داشتند هم خيلي كمك شد. رويا، يكي ديگر از دانش‌آموزانم بود كه ماجراي زندگي او نيز به چاپ رسيد. دختركي كه خانواده و خودش تصور مي‌كردند نابيناست. پس از سال‌ها نابينايي، تحت عمل جراحي قرار گرفت و حالا با عينك و معالجات پس از عمل به خوبي قادر به ديدن است.

  • خوداشتغالي مادران نيازمند

اما ماجراهاي كمك‌هاي يكتا پناهپور به همين‌جا ختم نمي‌شود، او براي مادران 4دانش‌آموز تحت سرپرستي مادر در منطقه شيرآباد زاهدان چرخ خياطي و ابزار قاليبافي تهيه كرد و حالا اين 4زن مشغول كار هستند و خرج زندگي‌شان را مي‌دهند. حالا ديگر نياز نيست آنها منتظر كمك بمانند. خودشان آستين‌ها را بالا زده‌اند و به كمك يكتا زندگي‌شان را مي‌گذرانند. هر چند هنوز كمبودهايي در زندگي آنها ديده مي‌شود اما چرخ خياطي، اميد را به زندگي آنها هديه كرده است.

خانم معلم با همين امكانات كم‌كارهاي بزرگ ديگري هم انجام داده است. مي‌گويد: براي 731دانش‌آموز در 3 سال گذشته، لوازم‌التحرير و پوشاك و مواد غذايي تهيه كرده‌ام. اين دانش‌آموزان در خانواده‌هايي با جمعيت حداقل 3و حداكثر18نفر در يك خانه زندگي مي‌كردند. ‌اي كاش مي‌شد از برق چشم‌هاي آنها زماني كه اين وسايل را مي‌گرفتند عكاسي كرد. برق شادي‌اي كه هيچ قيمتي روي آن نمي‌توان گذاشت. در كنار آنها، به افراد ناتوان و كهنسال يا كودكان كم‌سن وسال و غيرمدرسه‌اي و زنان خانه‌دار نيز كمك‌هايي كرده‌ام.

  • كمك با دستاني خالي

ليست افرادي كه خانم معلم به آنها كمك كرده، فراتر از اين تعداد است. يكتا براي رفاه حال مردم اين سرزمين دست به هر كاري مي‌زند. ماجراي كمك‌هاي خانم معلم، به چند دانش‌آموزي كه داستان زندگي‌شان در روزنامه به چاپ رسيد ختم نمي‌شود. او خودش را به آب و آتش مي‌زند تا براي دانش‌آموزانش حداقل امكانات را فراهم كند. مي‌گويد: «به خانواده‌هاي زيادي كمك كرده‌ام؛ هزينه ساخت خانه 3 دانش‌آموز بي‌سرپرست و نيازمند كه مادر ندارند و پدرشان در زندان به سر مي‌برد، را پرداخت كرده‌ام. يكي از دانش‌آموزانم بي‌سرپرست بود؛ با تلاش‌هايي كه كردم خانواده‌اي سرپرستي او را به‌عهده گرفته و الان زندگي خوبي دارد.

15ميليون هزينه پزشكي، لوازم‌التحرير، پوشاك و كتاب كمك درسي و هزينه عضويت در كتابخانه دانش‌آموزان نيازمند را پرداخت كرده‌ام. موفق شدم تعدادي از پزشكان و دندانپزشكان را جذب مناطق محروم كنم. پيگيري مشكلات اداري و معرفي تمام خانواده‌هاي نيازمند تحت سرپرستي به سازمان‌هاي مختلف، مانند بهزيستي و خيرين شهرهاي بزرگ، آموزش و راهنمايي خانواده‌هاي دانش‌آموزان به مراكز آموزشي براي ارتقاي سطح كيفيت بهداشت روحي و جسمي خانواده‌ها به‌ويژه كودكان، كمك‌هاي ويژه به چادرنشينان حومه لاديز از توابع منطقه ميرجاوه، مرز پاكستان را نيز انجام داده‌ام. براي چادرنشينان، لوازم‌التحرير، لوازم منزل و پوشاك و هزينه درمان و مواد غذايي به‌مدت يك‌سال تهيه كرده‌ام». اگر بخواهيم كمك‌هاي خانم معلم را ليست كنيم، بي‌شك در گزارش ما جا‌نمي‌گيرد. خانم معلم كه آمده بود مدركش را بگيرد و برود، حالا با پايان درسش در اين شهر ماندگار شده و همه هم و غمش كمك به مردم اين سرزمين شده است. يكتا مي‌گويد: اگر بخواهيم، مي‌شود با دستان خالي هم كاري كرد.

شما چه مي‌كنيد؟
معلم جوان شيرازي چندسالي است كه در سيستان و بلوچستان براي بهتر شدن شرايط دانش‌آموزان تلاش مي‌كند. شما در اين زمينه چه‌مي‌كنيد؟ پيشنهادهاي خود را به 30003344 پيامك كنيد يا با شماره تلفن 84321000 تماس بگيريد.

کد خبر 332627

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha